
داستان سریال یاغی و تشریح خلاصه داستان یاغی ; خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال یاغی به کارگردانی محمد کارت و تهیه کنندگی سید مازیار هاشمی را خواهیم داشت! با ما همراه باشید. سریال یاغی روایتگر درامی پر فراز و نشیب از سفر یک قهرمان است که شخصیت های متنوعی از طبقات مختلف اجتماعی در مسیر با او همراه می شوند یا برایش مانع می تراشند، یاغی باید از مرز درد و خستگی عبور کند.
قسمت پنجم سریال یاغی
قسمت پنجم این سریال فردا ۲۶ ام خرداد ماه ۱۴۰۱ ساعت ۸:۰۰ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم فیلیمو پخش می شود که می توانید پس از پخش خلاصه داستان آن را در این مظلب مطالعه کنید. در حال بروزرسانی...
قسمت چهارم سریال یاغی
جاوید به خواهرش عاطفه زنگ زده است و می گوید امشب به خونه نرود و داخل سالن بماند، جاوید می خواهد برای او توضیح بدهد که تلفن قطع می شود و او به یک ایستگاه بی آر تی می رود و آن جا می نشیند.
جاوید کل شب را داخل اتوبوس می خوابد و غرق خواب است که ته خط راننده بی آر تی او را پیاده می کند و او دوباره سوار اتوبوس دیگری می شود تا آن طرف خط را برود.
قسمت سوم سریال یاغی
عده ای مرد در حال رقص و شادی و آب بازی هستند، جاوید و دوستاش هم میان آن ها هستند، اما جاوید بی حال و حوصله گوشه اینشسته و به عکس ابرا نگاه می کند، یکی از رفیقاش بهش می گوید که مرغت از قفس پرید و الان با یه بور ژرمن جیک جیک می کنه… جاوید عصبی از جاش بلند میشه و بعد از کتک زدن دوستش میگه شما رفیقای من نیستید اگر بودید اسی رو تا الان لت و پار کرده بودینو خودش به گاراژ ماشین ها میره دل و روده اسی رو بریزه بیرون…
قسمت دوم سریال یاغی
جاوید به بیمارستان رفته است که ابرا رو روی تخت بیمارستان می بیند و بی اختیار گریه می کند. دکتر ها در حال دادن شوک به ابرا هستند، مادر او بالای سرش بی قراری می کند و پرستار ها سعی می کنند آرومش کنند.
مردی به سمت تخت ابرا می رود و شروع به فوش دادن به نرگس می کند و می گوید خاک بر سرت کنم که عرضه بچه نگه داشتن نداری… امنیت بیمارستان آن ها را بیرون می کند و مشخص می شود که آن مرد دایی ابرا است.
جاوید در بیمارستان نشسته است که یک دختر به سمتش می رود و می گوید بهتر است زودتر از این جا بری تا مامانش نبینتت، اما جاوید همان جا می ماند و از جایش تکون نمی خورد.
قسمت اول سریال یاغی
اکیپ اجرایی ترافیک در حال جمع کردن تابلو های راهنمایی رانندگی و در های فاضلاب و هر چی که از جنس آهن است، هستند.
دور هم توی ماشین نشسته اند که ماشین شهرداری به دنبالشان می افتد و سعی در توقفشان دارد که کارگر ها شروع به بیرون انداختن آهن ها می کنند و ماشین شهرداری تصادف می کند و آن ها فرار می کنند.
آن ها به قبرستون آهن رفته اند که مسئولشان نگران از اتفاقی که افتاده می گوید کل شکل و شمایل ماشین رو تغییر بدید و فعلا این طرفا آفتابی نشید.
جاوید در مسابقه شرط بندی شرکت کرده و داخل رینگ رفته است و یارش را خاک می کند و مسابقه را برنده می شود.
منبع:جدولیاب